چرا نمی شود تحویل سالم
بیا بهار بیاکجا مانده ای
من غرق انتظارم و بال بال می زنم
بیا بهار بیا کجامانده ای
عقربه های ساعتم به دور خویش پیچ می خورند
شبیه من شبیه مرغ در قفس نالانند
بیابهار بیا تاشب نگشته بیا
اینجا همه در اصظراب خویش زندانند
بیا تورا به قسم به خدابیا
بیا که من اسیر ساز ودوقل شده ام ب
بیای و ببین شایدهم که خل شده ام
سوگند به ایزد به قرآن مجید
سوگندبه حیدر وبه زهرای شهید
نامردم اگر سیه به این تن نکنم
گور پدر عید من وسال جدید
اینجا چقدر اکسژن وجود داره
حالا می فهمم که چرا در این طبیعت زیبا نفس کشیدن مزه می دهد
ما جایمان خالیست وآنها یادشان فراموش ،زنده گان واقعی دارند برای
خودشان صفا می کنند وما داریم هر صبح تا شام گناه ، ای کاش با تیر وترکش و
گلوله وخماره می مردیم نه در این فضای آلوده به افکار سمی
اکاش خاک سنگر می خوردیم بجای نان سنگک وای کاش وصیتنامه می نوشتیم
بجای رمان حالا که دیگر دنبال ولگردی در فضای ناپاک مجازی هستیم فقط دیدن این طبیعت
زیبا به ما حس فراموشی می دهد
آه ....
فشار برروی دوشت بود "دوش"
ولی حالا زانوهایت هم
درد دیروز دشمن بیگانه بود
ولی حالا پهلو هایت هم
رنج آنجا دیدن پروانه بود
سوختن یا ساختن مردانه بود
باختن در عشق وتاب افسانه بود
یافتن باتیر عشق 8ساله بود
بافتن در خواب وخون مستانه بود
وبعد از آن همه تیر وگلوله
هزاران لاله درباغ پشت کوله
ومعبر پشت معبرخاکبازی
کمین بارمزیا زهرا سازی
ومستی با نوای هق هق ابر
وای کاش هایی که هنوز می روید ...
مطالب قدیمی تر »