تمام ثانیه ها به دنبال پیاله ام
حالا که می حاضراست مطب طبیب چرا؟
زور وزرم را نذر میخانه می کنم
حالا که سنگ می زنند حبیب چرا ؟
سرد وخاموش نشسته ام تا تو صدا کنی
آتش گرفته ام دامن کشان می دوم
من تاب بازی می کنم با سهیل وثریا
یک کهکشان کم است باید باشهاب
صد مشتری را به زهره هدیه دهیم
منطق، من دق کردم نتوانستم تعقل رابه صفحه شطرنج بکشم
عرفان ،را فقط بو می کنم شبیه یک گل یاس
عطش درون سینه ام شبیه دریایی طوفانی موج می زند
حیران و ویران شایدگمان کنم که خرابه نشین شده ام