گفتی که بیایید ولی خلق نشستند

درد است که سائل کرداشته باشی

حالا من به مقیاس انفجار درونم تورا صدا نمی کنم

چون صدایت را هنوز

وبرای رسیدن به خواسته هایم دعا نمی کنم

چون صدایت را هنوز

ودیگر اصلا بندهای دنیایی را رها نمی کنم  

چون صدایت راهنوز

درگوش بادنسیمی می نوازد جان را ومی خوابم 

چون صدایت راهنوز 

ای خالق  صبر وحوصله ای صاحب ایوب جهان 

چون صدایت راهنوز 

درد است گوش دارم واما نمی شنونم 

درد است که تو سائل کر داشته باشی