خدا اجازه ،می خواهم شهید بشم 

دست های خالیم ببین

بی پروبالیم ببین 

یعنی میشه 

یعنی باور کنم "شهادت افسانه نیست"

تو این قفس افتادم از نفس

بازرگانی هم نیست که پیغام من مرا

به پرنده ای آزاد از قفس برساند

یا شهید 

وقتی دلم از زندگی سیره 

وقتی دل آدم ها شبیه قیره 

احساس میکنم  غریبم 

شبیه کبوتری گمگشته بر بام های شهر 

پرستوها که محلم نکردند

رفتم هم لانه  با گنجشک هاشوم 

نشدکه نشد 

 حالا دوباره آرزو می کنم 

خدا إجازه هست ؟

"خدایا شهیدم کن "