به به چه زیباست شعبه ندارد این شعبده بازی تو
بایداز خودم بپرسم براستی توکیستی
باید از ظلمتکده جسم خارج شد تابیناشد باید ازعالم ماده فراتر رفت تا پیداشد
باید ملکوتی شدودر حال خود تامل نمود
چقدر اینجا تاریک است
قلبم رامی گوییم
چون در سایه نشسته ام
در زیر دیوار ناپایدار وسست جهالت
لرزش اندام و رعشه بر پیکره وجودم
از ترس نیست
ازشرم است
خجات نمی کشد دلم رامی گویم
باید به او بفهمانم این امور جاری
این سکوت اهل قبور
فریاد آفرینش است