عجب طبیعت زیبایی گرم وصمیمی در آغوش خاک هم آغوش عشق توصیف نشاید کرد هرچند باید گفت اینان بی آشیانه نبودند گرچه هوای پریدن در سرداشتند ولی اسیر هواهای وحشیانه نبودند حالا سکوتشان مملو از فریادهای بی امان یازهراست حالا که شمع غیرتمان آب شده حالا که قفل دلهایمان خراب شده
حالا که چشمانمان گرم خواب شده دیگر سیم خاردار بین ما وگناه مانع نمی شود باید قبول کرد ما عوض شده ایم شبیه مگس شده ایم پروانه صفت ها را دیدیم و شنیدم اما بازهم اسیر هوس شده ایم زندانی قفس شده ایم باید پرید یا بال وپر خرید تا آسمان تا عرش
هرجا که دل نشست هر جا که دل شکست بیتوته نمود شاید آنجا حریم پاک بازان است