گنجشک یادش به خیر با پدر بزرگم که می رفتیم سر مزرعه همش دنبال این بودم که گنجشک بگیرم بابا برزگ مشغول کار کشاورزی ومن درشالیزار درحال شینطنت وبازگوشی وشکار گنجشک یک روز یه گنجشک مرده رو تو مزرعه پیدا کردم وبرداسشتمش وبوق وکرنا زدم کهمن گنجشک شکار کار کردم ولی هر کی می دید می فهمیدمی این حیوونکی که تیر خورده ومادستمون رو میشد /اما حالا که برزگ تر شدیم فهمید کارهرکس نیست................