چقدر دلم هوس شله زرد زرد های مادربزرگ را کرده باور نمی کنید نیمه شعبان که در راه بود مادر بزرگ هم
یک لحظه آرام نمی نشست وبدنبال ادا نذر هرساله اش بود اما حالا که نیست خدایش رحمت کند از بوی گلاب مست می شدیم /ودر پیچ تاب ساعت شنی از دالان زمان کم نفسش خس خس کرد تسبیحش را خواست برایش آوردم نگاهی به من کرد ورفت /چقدر زود دیر می شود وانسان بااین همه کبکبه خودش زمین گیر وبعد راهی منزل آخرت می شود /یک روز ازش پرسیدم عزیزچطور موی آدم ها سفید می شه ؛لبخند زد چیزی نگفت ولی حالا که موهای من هم سفید شده فهمیدم