سفارش تبلیغ
صبا ویژن
منوی اصلی
لینک دوستان

به به چه زیباست شعبه ندارد این شعبده بازی تو

بایداز خودم بپرسم براستی توکیستی 

باید از ظلمتکده جسم خارج شد تابیناشد باید ازعالم ماده فراتر رفت تا پیداشد

باید ملکوتی شدودر حال خود تامل نمود 

چقدر اینجا تاریک است 

قلبم رامی گوییم 

چون در سایه نشسته ام 

در زیر دیوار ناپایدار وسست جهالت 

لرزش اندام و رعشه بر پیکره وجودم 

از ترس نیست 

ازشرم است 

خجات نمی کشد دلم رامی گویم 

باید به او بفهمانم این امور جاری 

این سکوت اهل قبور 

فریاد آفرینش است 

 



مش قربانعلی شیرمرد ی از گلیه مردهای شمال بود و

مسئول چادر تدارکات هروقت می رفتم پیشش یه چایی

بهم می داد وبا لهجه زیبای خودش می گفت:بیا پسرجان بیا این چایی رو بخور تازه دمه 

سرحال بشی ،ولی حالاآدم های امروزی  وقتی خسته می شن چون قربانعلی نیست که بهشون 

چایی بده از اون چیز های دیگه می خوردند 

نمی دونم اشکال از کجاست 

از مش قربانعلی هاست که دیگه چایی نمی دند؟

یااز اهالی حوالی ناکجاآباد شهر ودیار ماست که دیگه چاییدوست ندارند ؟

خلاصه کنم ای کاش سادگی ها ماندگار بود 

ولی چون خود دنیا پست ونافرجامه 

همه  چیزهای  دنیایی هم همین خصوصیت رو دارند و زود تمام میشند



سلام أخوی .ماشاالله .خداقوت 

خوشبحالشون که خر شیطون رو گرفتن وتیمار کردندوازش تا می تونستند کار کشیدند  

و مثل ما سوار برخرشیطون نشدند 



ستاره های دریایی همان هایی که دُرّ گرانبهای وصال را از مرواریدهای خفته در سینه ی صدف در اقیانوس عشق غواصی کردند

وماهی صفت غوطه ها خوردند اما نه از امواج ترسیدند ونه از چیز دیگر درودشان باد وشهادت نوش جانشان 



من حاضرم آقا لب تر بکن تا من بخشکانم ریشه هر گبر وکافر را

جانم به قربانت

گردد فدای تو صدها هزارلیلی ومجنون ها 

فرزند زهرایی زیباترین خورشید 

عشق ازمیان لبخند توجوشید 

من حاضرم اما ناحاضرند بعضی 

بهتر بگویم ساید خوابند وغافلند 

 





مطالب قدیمی تر » « مطالب جدیدتر