سفارش تبلیغ
صبا ویژن
منوی اصلی
لینک دوستان

می

آن مرد می رود

آن مرد با اسب می رود

آن مرد پیش خدا می رود

آن مرد زیبا می رود

طوبی لکم وانفسکم

خوش به حالت که با اسب شهادت

چه رویایی پرکشیدی به آسمان

وآسمان چه زیبا در آغوش گرفت تورا

خاکی ولی افلاکی

چون تو مهمان حرم الهی بودی

لایق وشایسته پذیرایی بودی

آسمان بار امانت نتوانست کشید

اما به حول الله وقوة تو

زائرت کرد تا عند خودش

طاهر شدی تا طائر شدی



مرددم بیین آمدن ونیامدن
تمدنی دارد مرا نصف می کند
جهالت مدرن ادعای قسط می کند
وحال من بی طهارتم خالی از حروف و عبارتم
وتندیس نمادین عبادتم
ای که خواندی بیا
من مرددم



می شنوی صدای پای باران است
که دارد می آید چه عاشقانه چه پرسروصدا
ومن می شمارم دانه هایش راثانیه ها را درآن ضرب می کنم ضرب می کنم



دم سرد زمستانی ات مانع جوشش اشک چشمانم شد وآه می کشم تورا بی نهایت فقط. چقدر من از تو دورم یاتوازمن دوری؟همیشه جای سوال بود برای من حالا که بی طهارت کوچه گرد شبهای نحس دوری شده ام قدری می فهمم فراق تورا هرچند هنوزهم علامتی دارد آزارم می دهد وآن تعجب است باآن نقطه ترسناک سنگینش . ناله ام را خواستم طوری پنهانش کنم دیدم اما سینه ام آتشفشانی دیگراست زخم های زبانشان برای من ازخم های قلب نامهربان تو دردناک تر است هرچه داشتم در زمستان وجودت دفن شد بی قراری می کنم تاشاید آید آن بهاری که من انتظارش می کشم دامنش را سخت می گیرم وبا او خواهم گریخت ازاین گسل تاریک عیمق دنیایی .



بردامن ساحل موج می زنم که این دست نیازم
به فرا تر از ریسمان های بود ونبودما نرسد .هنوز درخواب بودم که رسیدم برسر دوراهی عمر ودیدم کسی را که نشسته وای کاش ای کاش می گوید
گفتمش حسرتی داری بگو تا سبک شوی .گفت ای دریغ از یاران بی وفا وچشم برهم نهاد.
وچشم برهم ننهادم زان پس که هراس بی وفایی داشتم فقط ازپشت پرده پلکهای خیسم غم را می خواندم همان رفیق وفادار خلوتم به او گفتم مادرم مرا نذر تو کرده است.





مطالب قدیمی تر »